سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 11:52 بعد از ظهر

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



admin آفلاین



ارسال‌ها : 493
عضویت: 20 /8 /1394
تشکرها : 11
تشکر شده : 11
پاسخ : 4 RE رمان دختری در مه

نفس عمیقی کشیدم سعی کردم احساس تاسف در صورتم نقش نبندد گفتم:
-خوب خانم مرادی مشکل شما با یک جلسه حل نمی شه ولی تا جلسه ی دیگه شما باید چند کار انجام دهید.اول:انقدر احساس گناه در مورد خودتان نداشته باشید.دوم:جدا توصیه می کنم در مواقع بگو و مگو اگر احتمال برخورد فیزیکی می دهید خودتان و دخترتان را از جلوی شوهرتان دور کنید حالا یا از خانه بیرون بروید یا به یک اتاق دیگر بروید و در را قفل کنید.دلم می خواهد دفعه ی بعد که اینجا می ایید درست و دقیق بدانید شوهرتان از چه چیزهایی بیشتر ایراد می گیره و اینکه شما چه احساسی در مورد هر کدام از موارد دارید.
وقتی خانم مرادی اتاق را ترک کرد از جا برخاستم.احساس دلتنگی شدیدی داشتم. دلم به شدت برایش می سوخت چقدر مظلوم بود.
ان شب سر میز شام همه متوجه حال من شده بودند. با اینکه تمام اساتید توصیه می کردند از درگیری عاطفی با مراجعه کننده بپرهیزم اما هنوز در فکر خانم مرادی بودم.خوب به هر حال من هم یک انسان بودم با تمام احساس و عواطف یک انسان!
مادرم که متوجه حالم شده بود پرسید:
سایه؟چی شده؟چرا ناراحتی؟
شهاب به جای من جواب داد:
حتما پشه مگس ها هم پیش کس دیگه ای رفته اند...
مادرم بی توجه به شهاب دوباره پرسید:
چرا غذاتو نمی خوری؟هر شب که مثل گرگ گرسنه بودی...
همان طور که با غذایم بازی می کردم گفتم:
هیچی امروز یک مشاوره داشتم برای ان ناراحتم.
مادرم با دلسوزی گفت:
برای چی ناراحتی؟تو کارت اینه اگه قرار باشه واسه مشکلات مردم زانوی غم به بغل بگیری که از بین می ری حالا مشکلش چی بود؟ زن بود یا مرد؟
خیلی سربسته و خلاصه براش تعریف کردم وقتی حرف هایم تمام شد شهاب گفت:
یه راه حل ساده بهش نشون می دادی یه قوطی مرگ موش تو قرمه سبزی معجزه می کنه شتر می میره و حاجی خلاص!
با خنده گفتم:شهاب بترس از اون موقع که تو هم زن بگیری ممکنه زنت بیاد پیش من و از این دستور معجزه اسا پیروی کنه...اون موقع وای به حالت!
شهاب شانه با انداخت:
اگه منم اینجوری زنم رو اذیت کنم مرگ موش که هیچی مرگ اژدها حقمه!


امضای کاربر :
خدایـــا
[align=right]همه از تو میخواهند بدهی
[align=right]من از تو میخواهم بگیری
[align=right]خستگی و دلتنگی و غصه ها را
[align=right]از لحظه لحظه روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم
چهارشنبه 20 آبان 1394 - 16:56
نقل قول این ارسال در پاسخ
پرش به انجمن :